چشمانم تر..
و دستانم در حال لرزش..
نگاهم آزرده و مملو از حرف..
لبانم در حال زمزمه..
و صدایم..نم نمک نام تو را میخواند..
با رویاهایت دنیایی را ساختم..
اگر باشی چکار خواهم کرد..؟؟
خدا میداند..!!
کاش میشد دشنام، جای خود را به سلامی می داد
گلِ لبخند به مهمانیِ لب می بردیم،
بذرِ امید به دشتِ دلِ هم.
کسی از جنسِ محبت، غزلی را می خواند
و به یلدایِ زمستانی و تنهاییِ هم،
یک بغل عاطفه ی گرم به مهمانیِ دل می بردیم...
منبع:کلبه ی عاشقانه ی من