باران عشق

باران عشق

متن ها و دلنوشته های من
باران عشق

باران عشق

متن ها و دلنوشته های من

                     

ووی

هه...هی هی..Honami.デコメ のデコメ絵文字


خل شدم..顔文字 のデコメ絵文字


سلام..Honami.デコメ のデコメ絵文字


شنبه امتحانام شروع میشه خدااااااااااا...Honami.デコメ のデコメ絵文字


میترسم..顔文字 のデコメ絵文字


عربی داریم..Honami.デコメ のデコメ絵文字


درس سختی نیستاا..Honami.デコメ のデコメ絵文字


ولی نمدونم چرا استرس دارم..オリジナル 表情 ぷんすか のデコメ絵文字


ای وااااااااااااااااااااای..゜。・◇。*かわいい*・゜。◇° のデコメ絵文字



هی..

هی لعنتی..

با توام..

اون چیزی که کف کفش مارکدار شماست..

دل کهنه منه..

مواظب باش..

هر قدم که برمیداری و دور میشی..

دلم درد میگیره..

مواظب باش..


           

هه هه..!!

سلام دوستان..


من الان و امشب دارم از شکم درد میمیرم..  


ولی انقد پرروام 3 ساعته تو نتم به رو خودمم نمیارم.. 


اصن یه وعضی..


امروز مدرسه رو پیچوندم..  


البته واقعا شکمم درد میکردا..


یکم آه و ناله فقط بهش اضافه کردم..  


گرفتم تااااااااا 2 خوابیدم..  


بیچاره دوستام داشتن درس میخوندن.. 


خوابم هم نمیاد..  


ولی باید برم دیگه..دیر وقته..  


بابای..

من یه دخترم


مـنـــ یـڪ دخــ♥ـترمـ

با تمامـ مردانـگـﮯ هـایتـ نمیتوانـﮯ بفهمـﮯصورتـﮯ برایم یـڪ دنیاستـ ...

نمیتوانـﮯ بفهمـﮯ عـشـق بـﮧ لاڪ قـرمـز را ...

نماز با چادر سـفـیـد را ...

گریه ڪردنـــ بـدونـــ خجالتـ ...

درڪ ڪردنش در توانتـ نیستـ ...

منـم لیلاﮮ عــشق و زلیخاﮮ انتـظـار ...

  چــرڪ نویس هـیــچ احساسـﮯ نمیشومـــــ ...!


منبع:یه دنیای دخترونه صورتی

آینده تو..

سکوت مطلق تو..


چیزی را عوض نمیکند..


تو همچنان همان کسی هستی که بودی..


نشستن و به دیگران نگاه کردن..


چیزی را عوض نمیکند..


چون تو همانی که میبینم..


اگر میخواهی که عوض شوی..


به من نگاه نکن..


به آینده فکر کن..


به طلوعی از خورشید ک امشب غروب میکند..


به صدای خروسی که فردا بیدارت میکند..


به صدای جیرجیرک هایی که فکر تو را مشغول میکنند..


و این فکر کردن است که تو را و فردایت را میسازد..


خوب فکر کن..


آینده تو همین چند دقیقه دیگر است..


خوب فکر کن..

باران عشق..

در زیر باران با فاصله ای نه چندان زیاد قدم می زنیم...


تو آرام به من خیره شدی..من دستانم را باز میکنم..صورتم را با آب باران میشویم..


هر دو خیس شدیم..


به من نزدیک می شوی..


دستانت دستانم را لمس می کنند..آنان را فشار می دهی..


دست در دست هم در رویایی که هرگز خیس نمی شود راه میرویم..


بیدار میشوم..نا امید به سمت پنجره می روم اما نه..باران می بارد و دستانم گرم و خیس


هستند..


تو رامیبینم که دوان دوان به سمت پنجره میایی و...


             

چه دشوار است فرار بی پایان...




   دستانم میلرزید خواهرم زیر بالهای من با گریه و زاری پناه گرفته بود..       


 

ادامه مطلب ...

خوش اومدید

سلام عزیزان...

از اینکه قدم گذاشتین توی این کلبه ی کوچیک ممنونم..

امیدوارم از وبلاگم خوشتون بیاد..

بیشتر متن هایی ک خودم نوشتم رو میذارم و زیرش امضا میزنم‌..

حرفای دلم و چیزهایی که دوست دارم رو میزارم..

خوشحال میشم اگه باعث بشم خوشحال باشید..