باران عشق

باران عشق

متن ها و دلنوشته های من
باران عشق

باران عشق

متن ها و دلنوشته های من

کاشکی...

کاش میشد دشنام، جای خود را به سلامی می داد

گلِ لبخند به مهمانیِ لب می بردیم،

بذرِ امید به دشتِ دلِ هم.

کسی از جنسِ محبت، غزلی را می خواند

و به یلدایِ زمستانی و تنهاییِ هم،

یک بغل عاطفه ی گرم به مهمانیِ دل می بردیم...

 

"کیوان شاهبداغی"




 

منبع:کلبه ی عاشقانه ی من


دورها آواییست که مرا می خواند...

در دلِ من چیزیست، مثلِ یک بیشه ی نور

مثلِ خواب دمِ صبح

و چنان بی تابم

که دلم می خواهد، بدوم تا تهِ دشت

بروم تا سرِ کوه

دورها آواییست که مرا می خواند...

 

"سهراب سپهری"





منبع:کلبه ی عاشقانه ی من

 


حُسن باران


حُسن باران این است

که تبسم دارد

گَردِ غم از همه چیز، از همه جا می گیرد

همه جا بر همه کس می بارد

و تعلق دارد به جهانی از عشق...

 

"مجتبی کاشانی"




              

 

منبع:کلبه ی عاشقانه من