هی لعنتی..
با توام..
اون چیزی که کف کفش مارکدار شماست..
دل کهنه منه..
مواظب باش..
هر قدم که برمیداری و دور میشی..
دلم درد میگیره..
مواظب باش..
سلام دوستان..
من الان و امشب دارم از شکم درد میمیرم..
ولی انقد پرروام 3 ساعته تو نتم به رو خودمم نمیارم..
یکم آه و ناله فقط بهش اضافه کردم..
بیچاره دوستام داشتن درس میخوندن..
با تمامـ مردانـگـﮯ هـایتـ نمیتوانـﮯ بفهمـﮯصورتـﮯ برایم یـڪ دنیاستـ ...
نمیتوانـﮯ بفهمـﮯ عـشـق بـﮧ لاڪ قـرمـز را ...
نماز با چادر سـفـیـد را ...
گریه ڪردنـــ بـدونـــ خجالتـ ...
درڪ ڪردنش در توانتـ نیستـ ...
منـم لیلاﮮ عــشق و زلیخاﮮ انتـظـار ...
چــرڪ نویس هـیــچ احساسـﮯ نمیشومـــــ ...!
سکوت مطلق تو..
چیزی را عوض نمیکند..
تو همچنان همان کسی هستی که بودی..
نشستن و به دیگران نگاه کردن..
چیزی را عوض نمیکند..
چون تو همانی که میبینم..
اگر میخواهی که عوض شوی..
به من نگاه نکن..
به آینده فکر کن..
به طلوعی از خورشید ک امشب غروب میکند..
به صدای خروسی که فردا بیدارت میکند..
به صدای جیرجیرک هایی که فکر تو را مشغول میکنند..
و این فکر کردن است که تو را و فردایت را میسازد..
خوب فکر کن..
آینده تو همین چند دقیقه دیگر است..
خوب فکر کن..
در زیر باران با فاصله ای نه چندان زیاد قدم می زنیم...
تو آرام به من خیره شدی..من دستانم را باز میکنم..صورتم را با آب باران میشویم..
هر دو خیس شدیم..
به من نزدیک می شوی..
دستانت دستانم را لمس می کنند..آنان را فشار می دهی..
دست در دست هم در رویایی که هرگز خیس نمی شود راه میرویم..
بیدار میشوم..نا امید به سمت پنجره می روم اما نه..باران می بارد و دستانم گرم و خیس
هستند..
تو رامیبینم که دوان دوان به سمت پنجره میایی و...
دستانم میلرزید خواهرم زیر بالهای من با گریه و زاری پناه گرفته بود..
ادامه مطلب ...