باران عشق

باران عشق

متن ها و دلنوشته های من
باران عشق

باران عشق

متن ها و دلنوشته های من

خوش اومدید

سلام عزیزان...

از اینکه قدم گذاشتین توی این کلبه ی کوچیک ممنونم..

امیدوارم از وبلاگم خوشتون بیاد..

بیشتر متن هایی ک خودم نوشتم رو میذارم و زیرش امضا میزنم‌..

حرفای دلم و چیزهایی که دوست دارم رو میزارم..

خوشحال میشم اگه باعث بشم خوشحال باشید..


                             

تو بیخیال...

توی داستان ما..

من بد بودم و تو خوب..

من صبر کردم و تو بیخیال..

من خواستم و تو بیخیال..

من سوختم و تو بیخیال..

من موندم و تو بیخیال..

و در اخر...

من مردم..

و باز هم تو بیخیال...

این بود رسم عاشقی که همه از ان دم میزنند؟؟


فراموشم کردم...

گاهی اوقات...

فراموش میکنم منی هم وجود دارم..

انقدر که به تو فکر میکنم..

چه ناعادلانه خودم را فراموش کردم..

من خود به خود خیانت کردم..

دگر باید چه انتظاری از تو داشته باشم؟؟

امضا:زهرا


                               



روزگارا..

روزگارا:

تو اگر سخت به من میگیری،

باخبر باش که پژمردن من آسان نیست

گرچه دلگیرتر از دیروزم،

گرچه فردایی غم انگیز مرا میخواند

لیک باور دارم….

دلخوشیها کم نیست….

زندگی باید کرد...


منبع:www.shahlanazary.com

من اینجا بس دلم تنگ است

من اینجا بس دلم تنگ است  

 وهر سازی که می بینم بد آهنگ است 

بیا ره توشه برداریم  

قدم در راه بی برگشت بگذاریم  

ببینیم آسمان هرکجا آیا همین رنگ است  

من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم 

 ز سیلی زن، ز سیلی خور 

 وزین تصویر بر دیوار ترسانم .... 

بیا ای خسته خاطر دوست ! ای مانند من دلکنده و غمگین!  

من اینجا بس دلم تنگ است  

بیا ره توشه برداریم 

 قدم در راه بی فرجام بگذاریم.....     

                                                                  مهدی اخوان ثالث


وجودت الزامیست..!!

چشمانم تر..


و دستانم در حال لرزش..


نگاهم آزرده و مملو از حرف..


لبانم در حال زمزمه..


و صدایم..نم نمک نام تو را میخواند..


با رویاهایت دنیایی را ساختم..


اگر باشی چکار خواهم کرد..؟؟


خدا میداند..!!





کاشکی...

کاش میشد دشنام، جای خود را به سلامی می داد

گلِ لبخند به مهمانیِ لب می بردیم،

بذرِ امید به دشتِ دلِ هم.

کسی از جنسِ محبت، غزلی را می خواند

و به یلدایِ زمستانی و تنهاییِ هم،

یک بغل عاطفه ی گرم به مهمانیِ دل می بردیم...

 

"کیوان شاهبداغی"




 

منبع:کلبه ی عاشقانه ی من


مال دنیا..

نقل کرده اند بهلول چوبى را بلند کرده بود و بر قبرها مى زد.


گفتند: چرا چنین مى کنى ؟


بهلول گفت : صاحب این قبر دروغگوست ، 


چون تا وقتى در دنیا بود دایم مى گفت: 


باغ من ، 


خانه من ، 


مرکب من و... 


ولى حالا همه را گذاشته و رفته است 


و اکنون هیچ یک از آن ها،


مال او نیست که اگر مال او بود حتما با خود برده بود


منبع:dastanak.com

دورها آواییست که مرا می خواند...

در دلِ من چیزیست، مثلِ یک بیشه ی نور

مثلِ خواب دمِ صبح

و چنان بی تابم

که دلم می خواهد، بدوم تا تهِ دشت

بروم تا سرِ کوه

دورها آواییست که مرا می خواند...

 

"سهراب سپهری"





منبع:کلبه ی عاشقانه ی من

 


نامه نیما یوشیج برای همسرش عالیه

بیا! عزیزم ! تا ابد مرا مقهور بدار. برای این که انتقام زن را از جنس مرد کشیده باشی ، 


قلب مرا محبوس کن.


اگر بتوانم این ستاره ی قشنگ را به چنگ بیاورم ! 


سلسله ی پر برف البرز را به میل و سماجت خود از جا حرکت بدهم !


اگر بتوانم جریان باد را از وسط ابرها ممانعت کنم . 


آن وقت می توانم به قلبم تسلط داشته ، 


این سرنوشت را که طبیعت برایم تعیین کرده است تغیر بدهم


ولی قدرت انسان ، به عکس خیالاتش محدود است


من همیشه از مقابل گل ها مثل نسیم های مشوش عبور کرده ام .قدرت نداشته ام آن ها را بلرزانم .


در دل شب ها مثل مهتاب بر آن ها تابیده ام . 


نخواسته ام وجاهت آسمانی آن ها پنهان بماند


کدام یک از این گل ها میتوانند در دامن خودشان یک پرنده ی غریب را پناه بدهند . 


من آشیانه ام را ، قلبم را ، روی دستش می گذارم


کی می تواند ابرهای تیره را بشکافد ، ظلمت ها را بر طرف کند و ناجورترین قلب ها را نجات بدهد ؟


“عالیه”، تو ! تو می توانی


می دانی کدام ابرها ، کدام ظلمتها ؟


شب های درازی بوده اند که شاعر برای گل موهمی که هنوز آن را نمی شناخت


خیال بافی می کرده است . ابرها موانعی بوده اند که مطلوبش را از نظرش دور می کرده اند


آن گل تو بودی . تو هستی . تو خواهی بود


چه قدر محبوبیت و مناعت تو را دوست می دارم . گل محجوب قشنگ من.


+خوشگل بووووووووووووووود...:)


منبع: